عید بر همه دوستای خوبم مبارک باشه.
عید امسال برام یه چیزِ دیگه ست.هر سال تمام دغدغه هامو بابا یا افسانه جواب می دادن.شاید اصلا دغدغه جدی نداشتم.اما حالا فرق می کنه.حس می کنم بابا ازم عقب افتاده.فقط داییه که هنوز داره پا به پام می آد.البته شایدم من از بابا دور شدم.چون چن روزیه که بابا برای انجام یه کاری رفته خارج از استان.امروز برمی گرده .خدا کنه با اومدنش آروم بشم.
عید امسال به این دلیل و همینطور خشکسالی تا اینجاش زیاد خوش نگذشت.
"پسر نیمه شب"نوشت که باید خودم عشق رو تجربه کنم.من فکر می کنم این یه نوع فرار از فکر کردن باشه.ما یا دقیقا می دونیم یه "چیز" چه طوریه یا اینکه آثارش رو رو درک می کنیم.این عشق چرا احساس خوبی تو آدم به وجود می آره.آقا سروش می گه "نمی دونه چه جوابی باید بده." اینا جواب نیست.
کیانا
شنبه
سلام .
میدونی کیانا جان عشق هیچوقت فرار از فکر کردن نبوده و بر عکس وقتی عاشق می شی بیشتر فکر می کنی . ما آدم ها یا بخاطر فکر زیاد عاشق نمی شیم یعنی یادمون میره که عاشق بشیم یا وقتی که عاشق می شیم یادمون میره که دیگه فکر کنیم و اون وقت توی عاشقی شکست می خوریم . خوبه که آدم اگر می خواد عشق رو تجربه کنه با تفکر این کار رو بکنه . آدم می تونه عشق رو نسبت به یک گل تجربه کنه تسبت به مادرش یا پدرش - برادر حتی میشه آدم عاشق بچه اش باشه ولی مهم اینه که تو کوله بارش یه تیکه عاشقی هم داشته باشه .
موفق باشی دختر آریایی
سلام آبجی ............
لمیدوارم حالت خوب باشه
من آپم اگه تونستی یه سر بزن
سلام ... سال نو مبارک .. اینجا جای خیلی خوبیه چون حرفتو خیلی راحت میزنی ... دلم میخواد بهم سر بزنی .... چون دوست دارم یکی هم از من انتقاد کنه چون میخوام آدم بشم ... موفق باشی و شاد ....