کیانا

یاداشت های یهویی و گاهی هم شعر و داستان

کیانا

یاداشت های یهویی و گاهی هم شعر و داستان

ورود کیانا اکیدا ممنوع!

دیشب تا خود صبح فِک می کردم.بابا یه چیزی گفت که حس می کنم تا حالا یه دختر بچه ، نازک نارنجی بودم که اگه حمایت های ِ پدر خونده و مادر خونده ش نبود،هیچی از دنیا نَوَفهمید.تنها موضوعی که باعث می شه توانایی اندیشیدن به حقیقت زندگی، تو من پا بر جا بمونه همین فرزند خونده بودنم ِ.-چقد قلمبه سلمبه گفتم.- چون باعث می شه شرایطم نسبت به بقیه متفاوت باشه.همچنان کتاب "پیمان سپیده دم" رومن گاری رو می خونم.دیروز یه کم با دایی هم حرف زدم.فِک می کنم همه اینا با هم باعث شده به این نتیجه برسم که باید یه تلاش تازه رو شروع کنم.

همیشه می دیدم بابا وافسانه یه جاهایی می رن که مشکوک می زنه و به هیچ وجه هم حاضر نیستند منو باخودشون ببرن.دیشب وقتی از همون جای مشکوک برگشتند،بابا زخمی بود.زود رفتن تو اتاقشون و در رو هم بستن.یعنی که ورود من اکیدا ممنوعه.منم اونقد تو هال نشستم تا از رو رفتن.افسانه زود دوباره رفت خوابید و به بابا هم توصیه کرد،اونم همین کارو کنه.بابا نشِس جلوی ِ من.اینقد تو چشام زُل زد تا گریهَ م گرفت.

"وقتی با افسانه ازدواج کردم قرار گذاشتیم حالا که ما نمی خوایم بچه دار بشیم، و حالا که اوضامون خوبه و از همه مهمتر موهبت داشتن همدیگه نصیبمون شده،باید بقیه رو هم خوشحال کنیم.البته من از بچه گی دلم می خواس یه گروه تشکیل بدم که به مردم نیازمند کمک کنه.ولی اون خیالبافی بود.از خونواده هایی که می شناختیم شروع کردیم.فقط پول نمی دادیم.بیشترشون اگه براشون کار پیدا می کردیم می تونستن خودشونو بچرخونن.ما از اینکه گداپروری کنیم بدمون می اومد.مستمری دادن آخرین راه بود.از دوستایی که دستشون به دهنشون می رسید هم کمک می گرفتیم البته نمی گفتیم که یه کار ِ برنامه ریزی شده ست.می گفتیم،یه خونه واده نیازمند هست، اگه دوس داشتین کمک کنین.خیلیاشون فقر فرهنگی و مالی رو با هم داشتن.تعداد بچه هاشون زیاد بود،با هم درگیری شدید داشتن،معتاد داشتن حتی درست و حسابی نمی دونستن چطور باس پولشون رو خرج کنن.گاهی مجبور می شدیم به خاطر اینکه پول ،حروم نکنن خودمون خرید کنیم.امروز خونه یکیشون با پسر بزرگ خونه درگیر شدم.اینم جای اون درگیریه." و به جای زخمش اشاره کرد.من هیچ وقت اینقد بی حرف نمی شدم.واقعا هیچی واسه گفتن نداشتم.هیچی.

                                                                                          

                                                                       دوشنبه

                                                                       کیانا

نظرات 2 + ارسال نظر
نوپا یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:38 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

با سلام خدمت شما
ممنون می شوم نظرات شما را هم در باره وبلاگم و تبادل لینکها بدانم به امید دیدار

ali )shakhes) پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ب.ظ

salam
jaleb boooooooooood
tabrik migam
esme gf manam kiyanast??????????

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد